ارمی

♡نگین ♡ ♡نگین ♡ ♡نگین ♡ · 1399/10/11 05:31 · خواندن 2 دقیقه

صبح شده بود دیگه وقتشه حاضر بشم وبرم به کنسرت میخام ازهمه زودتر برم تابلیت گیرم بیاد از هتل اومدم بیرون وسوار تاکسی شدم خداروهزار مرتبه شکر که انگلیسیم خوبه راستی من۲۰سالمه خوب دیگه رسیدیم پیاده شدم وپول تاکسی ودادم وازش تشکر کردم وای عجب جایی رفتم و بلیت گرفتم چون زودتر رفته بودم میتونستم بین نفرات اول بایستم اینطوری بهتر میتونم بی تی اس وببینم دیگه کنسرت پر شده بود وای جا اصلا دیگه برای یک نفر هم پیدا نمیشد وایسا ببینم اینا چرا من و اینطوری نگاه میکنن معلومه دخترای لوسی هم هستن خوب طفلکا حقم دارن😑😂من مثل بادمجان توی میوه هامعلوم بودم چون همه لباس های بازپوشیده بودن ومن با چادر به اونجا رفته بودم خوب چیکار کنم چادرمو دوست دارم دیگه🤣🤣اگه اونا یکیشون بیاد بین هزار تا چادری معلومه همه با تعجب  بهش نگاه میکنن وای اعضای بی تی اس اومدن قلبم داشت ازشدت هیجان ازسینه درمیومد وای وای خدایا هنوزم باورم نمیشد که اونارودیدم اعضابعدصحبت کردن شروع کردن به خوندن وای چه اهنگ قشنگی بعدتمام شدن کنسرت حالامیتونستیم از اعضاامضابگیریم خداروشکر بین نفرات اول بودماوگرنه بایدتایه هفته صبرمیکردم که نوبتم بشه😶😂وای بعداز۲نفردیگه نوبت من بود ازشدت هیجان و استرس دست وپام وگم کرده بودم بلاخره نوبت من رسید رفتم جلو برگه رودادم تا امضاکنن اولین نفرنامجون بوداول بهم نگاه نکرد فقط برگرو امضاکردو گفت ممنونم ارمی منم باز هیجانم بیشترشدنفر بعدی جین بودبرگه رو دادم بهش همین که من ونگاه کرد چشاش گرد شد خوب حقم داره تاحالادخترچادری ندیده 

جین:شما اهل ایران هستید؟

من:بله درسته من از ایران به کره اومدم ومیخام یک سال اینجابمونم خیلی خوشحالم که تونستم به کنسرت شما بیام  نامجون که تا اون لحظه به من نگاه نکرده بود باشنیدن حرف های جین سرشوچرخوندونگاهم کرد ههههههه چه شد اینم تعجب کرده بود بله دیگه بعد کلی تعجب کردن اعضا ازشون امضاگرفتم خوب حالا باید برم ودنبال یک کارخوب بگردم تا بتونم یک سال واینجاباشم داشتم میرفتم که باشنیدن صدای جیمین سیخ شدم سره جام

جیمین:ببخشیدخانم من خیلی دوس دارم درباره ی رسم ایرانی هابدونم میشه به من ازاونجا ورسمتون بگید

دهنم هنوز اندازه ی نلبکی بازبود .بببببله چچچراکه نه 

جیمین:خوب میشه بعدازظهربیاییدبه این ادرس من واعضای دیگه هم دراینجا هستیم واقعاخوشحال میشیم که درباره ی ایرانی هابدونیم.

اهان بله پس من بعدازظهرحتما میام

جیمین:ممنون ارمی.

رسیدم به خونه به مادرم زنگ زدم وکلی باهاش حرف زدیم وتمام ماجراهای امروزموبهش گفتم بعد رفتم یه دوش گرفتم خوب باید برم دنبال کارساعت هنوز۱۰صبح هست پس یک ساعتی وچرت میزنم پلک هام خیلی سنگین شدن و .....

نظراتونو کامنت کنین