#رمان اشپزی برای بی تی اس پارت5
خانمه رفت تو وبعدازچند دقیقه اومد بیرون ---
خانم تبسم اعضا گفتن میتونیدبرید داخل ------
واقعا میتونم برم داخل اهان ممنون وای قلبم ازشدت استرس داشت میومد توحلقم درو زدم ورفتم تو همه ی اعضا اونجا بودن وداشتن تمرین میکردن بهشون به انگلیسی سلام کردم و کنارشون نشستم-----
جان کوک:خانم تبسم میشه از پارچه ی سیاه رنگی که پوشیدین برامون بگین
من:چی اهان اره بله وای دست وپام وگم کرده بودم ولی سعی کردم به خودم تسلط پیداکنم درکشورما به این پارچه ی سیاه چادر میگن
وی:اوه چه جالب میشه از رسم ورسوماتتون هم یکم بگین
من:چراکه نه . توی کشور ماهرمردوزن بایدحجاب داشته باشن حجاب زن ها پوشیدن چادرو نگاه نکردن به نامحرماست.حجاب اقایون هم نگاه نکردن به زن نامحرم و طلا به دست وگردن ننداختنه ولباس مناسب
جین:آ پس ینی ما الان بی حجابیم
من:نه نه !!بلاخره هرکشوری رسم خودشو داره
جیمین:شما اومدید درکره زندگی کنید؟
من:نه فقط به مدت یک سال اینجا میمونم البته اگرکارپیداکنم
نامجون:دنبال چه کاری میگردین
من: من در ایران اشپز بودم میخام اینجاهم توی رستوران هاکارپیداکنم ولی انگار شانس ندارم😭----وای ابروم رفت چرا اشکام یه هوسرازیر شد😐
جیمین :چراگریه میکنید راستش ما الان یک ماهی میشه که اشپزمون دیگه نمیاد اگه شما بتونید اینجااشپزی کنید خیلی عالی میشه
من:وااقعا ولی من غذای کره ای زیاد بلدنیستم درست کنم
شوگا:خوب یادمیگیرید کتاب اشپزی هم توی اشپزخونه داریم که طرز پختن غذاهای کره ای رویاد میده
من:وای چه عالی من از کی بیام تو اشپزخونه وشروع کنم؟
نامجو:ازفرداخوبه؟
من :بله بله عالیه😃واقعا ممنونم
جین:خیلی خوشحال شدیم که درباره ی ایران دونستیم اگربشه غذاهای ایرانی هم درست کنین عالی میشه
وهمه ی اعضا گفتن:بله خیلی خوب میشه
من:حتما این کارم میکنم----
بعدازکلی صحبت کردن اومدم خونه باید برای فردا حاضرمیشدم😎
نظر یاتون نره
we-story-weblog#