#رمان زندگی سخت من -پارت۳
تاريخ: ۱۷ دسامبر ۲۰۲۰
وقتی که آرایش نامجون رو تموم کردم رفتم سراغ جونگ کوک البته بهش میگن کوکی .
اون پسر خوبی بود و همیشه لبخند رو لبش بود .همون که رفتم سراغش سریع بلند شد و خودشو معرفی کرد و گفت از آشنایی باشما خوش وقتم من جونگ کوکم ولی خواهش میکنم کوکی صدام کن منم قبول کردم و رفت نشست رو صندلی شروع کردم به شونه کردن موهاش اون فقط داشت بهم نگاه میکرد و سوال میپرسیدم چند سالته ؟کجا زندگی میکنی؟اسم پدر و مادرت ؟
وقتی این سوال اسم پدر و مادرت رو پرسید مجبور شدم دروغ بگم چون گریمور و میکاپ باید حتما پدر و مادر و خونه داشته باشه تا بهش اجازه کار بدن نمیدونم چرا ولی خب این شرطشون بود و من مجبور شدم شناسنامه جعلی پدر و مادر و یه خونه یک روزه اجاره کنم .
کوک:الو؟کجایی؟اسم پدر و مادرت؟
تانیا(من): اممم!اسم مادرم نالیاس و بابام گوم هیوو .
کوک: کجا زندگی میکنین؟
تانیا(من) : این یه چیز شخصیه !
کوک: آخ ببخشید !
در همین لحظه شوگا با یه قهوه اومد تو اتاق معلومه خیلی خوابیده بود چون چشماش پف کرده بود .
کوک :تانیا ؟
تانیا(من): بله !
یهو وقتی شوگا حواسش نبود و داشت با تلفن حرف میزد قهوه از دستش ریخت رو من !!!!
تانیا(من) : جیغغغغغغ
کوک: شوگا حواستو جمع کن
همه : شوگاااا جلوتو ببین .
بدنم داشت میسوخت ولی نمیتونستم لباسمو جلو اونهمه پسر در آرم
کوک:تانیا !!!!خوبی ؟
از شدت درد دستشو گرفتم و گفتم :کوک !!!میسووزه خیلی میسوزه !
کوک : بهم اجازه بده بلندت کنم !اجازه دارم؟
تانیا(من): باشه
کوک من و بلند کرد و برد بیرون ٬داخل یه اتاق شدیم یا عالمه لباس اونجا بود .
لباسامو بدون اینکه ببینم کوک رفته یانه در آوردم و باخودم میگفتم. خیلی میسوزه و بدنمو مالش میدادم وقتی برگشتم به اون سمت دیدم کوک چشماشو بسته و یه کرم به سمتم گرفته !
کوک: بیا کرم زد سوختگی بگیرش .
تانیا(من) : مرسی
تا جایی که دستم رسید کرمو زدم و لی پشتم هنوز داشت میسوخت .
کوک:من دارم میرم
تانیا(من): ببخشید! یه لحظه وایسا
کوک: چیه ؟چیزی شده؟
تانیا(من): میشه میشه این کرمو به پشتم بزنی دستم نمیرسه خواهش میکنم.
کوک: باشه
لباسمو کشیدم پایین و اون چشاشو بست و کرمو به پشتم زد یه ذره مونده بود تموم بشه که شوگا اومد تو اتاق بدون در زدن.
شوگا:ببخشید مزاحم محفله زیباتون شدم .کوک از تو بعیده
کوک :چی؟
تانیا(من): اونطور که فکر میکنی نیست ........
---
نظر یادتون نره
we-story-weblog#
تنهایی
پارت اول💜
شخصیت ها:آ/ت، جونگ کوک، می هی، آچا، فلیکس، هیونینگ کای
+وای باورم نمیشه امروز قراره بریم مدرسه ی جدید
-اره هوراااااا
×دخترا هیجان زدم😆
+ما ام
-اره😂
×چیه به چی میخندی😐
-هیچی می هی موهات رو هواست😂
+اره😂
×جدی😐
+برو جلو آینه😂
×اره راست میگید😁
- خب بسه خندیدن بریم بخوابیم که فردا زود بیدار شیم
+اره آچا راست میگه بریم شب بخیر دخترا🌙
×شب بخیر🌙
-شب بخیر🌙
همه رفتن خوابیدن فردا شد
........................................
+بچه ها پاشید صبح شده
- ها چیه کجاست😴
+پاشید
-بزار یکمه دیگه بخوابیم
+مدرسه داریم
×باش
-راست میگه
همه پاشیدم من رفتم صبحانه رو آماده کنم می هی رفت حموم و آچا هم داشت کمکم میکرد صبحانه رو خوردیم و آماده شدیم رفتیم مدرسه خیلی زیبا بود رفتیم دفتر که ببینیم کلاسمون کجاست کلاسامون جدا بودن می هی و آچا توی یک کلاس بودن منم توی یه کلاس دیگه خیلی ناراحت شدم که تنهام ولی زنگ تفریح ها همو میبینیم دیگه
بعد شاد و شنگول رفتم سر کلاسم همه داشتن نگاهم میکردن اون کسی که قرار بود پیشش بشینم اسمش جونگ کوک بود یهو دیدم یکی کنارم نشست
+سلام
@سلام شما تازه اومدین به مدرسه چون شمارو تاحالا اینجا ندیده بودم؟
+اره من تازه اومدم به این مدرسه و به من گفتن کنار آقای جونگ کوک بشینم .شما آقای جونگ کوک هستین؟
@بله اسم من جونگ کوک هست بچه ها کوک صدام میکنن و شما اسم تون چیه؟
+من آ/ت هستم
@از آشنایی باهاتون خوشبختم
+منم
تو ذهن آ/ت:وای چه خوشتیپ هست وایییییییی.....
@ببخشید خانم....خانم
+بله....بله آخ ببخشید یه لحظه رفتم تو فکر
بعد معلم اومد ...............
بعد از درس رفتی تو حیاط دخترا اومدن بیرون هم دیگه رو بغل کردید و شروع کردیم به حرف زدن بعد از یک دقیقه یکی منو صدا کرد.......
امید وارم خوشتون اومده باشه نظر فراموش نشه💜
کیفیت ماندن
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ، ﻳﮏ ﺭﻭﺯ، ﻳﮏ ﻣﺎﻩ یا ﻳﮏ ﺳﺎﻝ. ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ. ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ، ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ، ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ندارند، ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﺍﺷﻨد! ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ! ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ و ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ…