خانمه رفت تو وبعدازچند دقیقه اومد بیرون ---

خانم تبسم اعضا گفتن میتونیدبرید داخل ------

واقعا میتونم برم داخل اهان ممنون وای قلبم ازشدت استرس داشت میومد توحلقم درو زدم ورفتم تو همه ی اعضا اونجا بودن وداشتن تمرین میکردن بهشون به انگلیسی سلام کردم و کنارشون نشستم-----

جان کوک:خانم تبسم میشه از پارچه ی سیاه رنگی که پوشیدین برامون بگین

من:چی اهان اره بله وای دست وپام وگم کرده بودم ولی سعی کردم به خودم تسلط پیداکنم درکشورما به این پارچه ی سیاه چادر میگن

وی:اوه چه جالب میشه از رسم ورسوماتتون هم یکم بگین

من:چراکه نه . توی کشور ماهرمردوزن بایدحجاب داشته باشن حجاب زن ها پوشیدن چادرو نگاه نکردن به نامحرماست.حجاب اقایون هم نگاه نکردن به زن نامحرم و طلا به دست وگردن ننداختنه ولباس مناسب

جین:آ   پس ینی ما الان بی حجابیم

من:نه نه !!بلاخره هرکشوری رسم خودشو داره

جیمین:شما اومدید درکره زندگی کنید؟

من:نه فقط به مدت یک سال اینجا میمونم البته اگرکارپیداکنم

نامجون:دنبال چه کاری میگردین

من: من در ایران اشپز بودم میخام اینجاهم توی رستوران هاکارپیداکنم ولی انگار شانس ندارم😭----وای ابروم رفت چرا اشکام یه هوسرازیر شد😐

جیمین :چراگریه میکنید راستش ما الان یک ماهی میشه که اشپزمون دیگه نمیاد اگه شما بتونید اینجااشپزی کنید خیلی عالی میشه

من:وااقعا ولی من غذای کره ای زیاد بلدنیستم درست کنم

شوگا:خوب یادمیگیرید کتاب اشپزی هم توی اشپزخونه داریم که طرز پختن غذاهای کره ای رویاد میده

من:وای چه عالی من از کی بیام تو اشپزخونه وشروع کنم؟

نامجو:ازفرداخوبه؟

من :بله بله عالیه😃واقعا ممنونم

جین:خیلی خوشحال شدیم که درباره ی ایران دونستیم اگربشه غذاهای ایرانی هم درست کنین عالی میشه

وهمه ی اعضا گفتن:بله خیلی خوب میشه

من:حتما این کارم میکنم----

بعدازکلی صحبت کردن اومدم خونه باید برای فردا حاضرمیشدم😎

نظر یاتون نره

we-story-weblog#