♡ purple planet ♡

♡ purple planet ♡

سلام به وبلاگ ما خوش آمدید اینجا از هرچی آپ میشه purple-planet#

صبح شده بود دیگه وقتشه که به کنسرت برم حتما الان اعضاخیلی گوشنشونه بایدبرم براشون صبحانه درست کنم لباسمو پوشیدم قیافمم توری بودکه نیازی به ارایش نداشت ولی یکمی رژلب زدم چادرمم پوشیدم و ازهتل اوندم بیرون مثل همیشه یه تاکسی گرفتم وسوارشدم  خوب دیگه رسیدیم پول تاکسی ودادم ورفتم داخل واو چه شلوغ بود اخه امروز بی تی اس کنسرت داشت خوب حالا من چطوری برم داخل هوففففف یه ساعت توی صف وایسادم تا بلیت بگیرم رفتم داخل عه اعضا اونجا بودن بزار بپرسم اشپزخونه کجاست....

سلام ببخشید دیر اومدم اخه باید بلیت میگرفتم میشه بگید اشپزخونه کجاست که برم صبحانه درست کنم؟

----

نامجو:عیبی نداره فقط اینکه ما صبحانه خوردیم واینکه اگر شما بلیت گرفتین ینی میخاین بیاین کنسرت اون وقت چطوری وقت اشپزی دارین-------

راست میگفتا منم که مثل اوسکلا زول زده بودم بهش چیزه خوب نه اخه گفتن تابلیت نگریم نمیتونم بیام توکنسرت-----

نامجو:اهان که اینطورخوب من هماهنگ میکنم تا بهتون یه کارت بدن وقتی اون کارت ونشون بدین میفهمن که شما اشپزجدیدی-----

من:واقعا؟ممنون اینطوری خیلی خوب میشه----

کوک:اشپزخونه هم طبقه ی بالاست امیدوارم ناهارخوشمزه ای بپزین----

من:آه بله سعیمو میکنم چون اولین بارمه که میخام غذای کره ای بپزم-----

جین:اشکالی نداره عادت میکنید خوب بچه ها دیگه بریم جمعیت منتظرمونن----

وای چه اشپزخونه ی بزرگی بود چه حال میده این تواشپزی کنی همه چی داشت خوب خوب اینم ازکتاب اشپزی خوب اینو میپزم پاستا و ون گوله خوب دست به کارشدم وسس پاستاروپختم وون گوله هاروهم پختم یه کیک هم به عنوان دسر درست کردم وای به نظر خوشمزس یکمی از پاستاخوردم به به بببه به چه کرده بودم مزه ی سس وپاستا به خوبی تودهن حس میشد حالاباید میزودرست کنم پاستا هاروتوی بشقاب ریختم ودورشونوپاک کردم وای اعضا دارن میان حتماخیلی خسته وگوشنن خوش امدید امیدوارم از غذارضایت داشته باشین

جیمین:وای چه بویی

جین:خوب معطل چی هستین بیایین که مردم ازگوشنگی -----

همه ی اعضا شروع کردن به خوردن ----

ته:افرین خیلی خوشمزه شده با اینکه اولین بارته

من:واقعا؟؟؟؟خیلی ممنون 

جین:شام چی درست میکنید؟

من:مگه شما به خونه هاتون نمیرید

نامجو:فعلا باید ۶ماه اینجا باشیم این کنسرت ازخونه هامون دوره 

من:آه حتما دلتنگ خانوادتون میشید

شوگا:بله ولی گوشی درهمچین شرایطی خوبه 

من:بله درسته خوب نوش جان 

اعضاغذاروخوردن ورفتن پایین خوب حالا باید برای شام بیندیشم

نظر یادتون نره 

we-story-weblog#

رمان#عاشقانه

bahare bahare bahare · 1399/10/13 19:19 ·

پارت ۴

Tuesday - 2020 29 December

پارت ۴

وقتی رسیدم مدرسه ساناز و مهلا و مهتا رو‌دیدم که دم در کلاس ایستاده بودن و به من زل زده بودن. ای خدا فک کنم اینا ادم ندیدن تا حالا که اینجوری نگام میکنن منم وقتی رسیدم بهشون یه چشم غره ای بهشون رفتم و بعدم سر جام نشستم. وای خدا الان این دبیر ریاضی میاد و برگه سوالات رو میده منم که طبق معمول هیچی نخوندم البته زیاد واسم مهم نبود امتحانم چون من هیچ وقت درسامو نمیخوندم .

بعد از اینکه امتحانم رو دادم خاستم از کلاس برم بیرون که یهو دنیا دستمو گرفت و گفت:اخه به تو هم میگن رفیق اصلا نه حالی میپرسی نه زنگی میزنی تو مدرسه هم که محل نمیزاری

-دنیا بخدا در گیرم

+اهان اونوقت چه درگیری؟

-گیر یه ادم زبون نفهم افتادم عین بز میمونه

+کی هست حالا؟

-داداش همکار انا

+خب پس خدا بهت صبر بده

-توام هی نمک بپاش

~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~_~

بعد از تعطیل شدن مدرسه دیدم دست هاشو گذاشته تو جیبش و تکیه داده به ماشینش یه عینک هم زده بود که باید بگم خیلی خوش تیپ و خفن بود منم که عین ندید بدید ها دلم میخواست عین ندید بدید ها یک ساعت وایستم و نگاهش کنم .اما نه من انقد سست عنصر نیستم پس قدم هامو تند تر و بلند تر کردم و رفتم سمتش 

+یک ساعته منتظرم کجایی پس؟

-ببخشید دیگه همون لحظه  ای که شما میخاین نمیتونم در خدمت باشم

این جمله رو گفتم و خواستم برم سوار ماشین بشم که یهو فری رو دیدم که داره با نهایت سرعت به طرفمون میاد و میگه

+زندت نمیزارم دم در مدرسه من وایستادی و داری با پسرا لاس میزنی؟

💜

we-story-weblog#

 

 

تاريخ: ۱۷ دسامبر ۲۰۲۰

همه بانگاه های عجیب به شلوارکی که پوشیده بودم نگاه میکردن نمیدونم چرا ولی خیلی جلب توجه میکرد تا اینکه یکی از کارمندای کمپانی اومد جلو و گفت : اینو ازکجا آوردی؟

تانیا(من): از لباسای کمپانی برداشتم .

کارمند:بدون اجازه!امکان نداره!

تانیا (من): این رو شوگا بهم داد و گفت که لازم به اجازه نیست!چیزی شده؟
کارمند: چی ؟ شوگا این شلوارجی هوپ هست این شلوار مورد علاقشه .در همین لحظه دیدم جی هوپ داره باسرعت به طرفم میاد .از دستم محکم گرفت و منو چسبوند به دیوار .
جی هوپ:تو کی هستی؟کدوم آشغالی به تو اجازه داد این شلوار رو بپوشی ؟هان؟جواب بده؟

اون فقط داد میکشید و نمیذاشت حرف بزنم و مچ دستمو فشار میداد .
جی هوپ : مگه کری ؟
تانیا (من):دستمو ول کن خواهش میکنم (با گریه) خواهش میکنم درد داره !!!!!
جی هوپ بعد اینکه دید خیلی عصبانی شده و اطرافیان دارن من و اونو تماشا میکنن بهم گفت:ای دختره ی عوضی و دستمو ول کرد .
برگشت و بهم گفت:دنبالم بیا !
تانیا (من): نه نمیام 
جی هوپ:چی گفتی !یه بار دیگه تکرار کن ! 
اون منو از زمین بلند کرد و من هی داد میکشیدمو میگفتم بزارم زمین بزارم زمین .تا اینکه وارد یه اتاق شدیم.
جی هوپ :خفه شووو!فکر کردی اینجا شهر هرته و هر چی دوست داری میتونی بپوشی ؟
باورم نمیشد از همه شنیده بودم که جی هوپ مهربونترین عضو تو گروهه ولی معلوم بود از یه چیزی ناراحته !
جی هوپ: هی !کری؟ اینو ازکی گرفتی ؟
تانیا(من): از شوگا 
جی هوپ: ای عوضی خیلی دروغگویی .

تانیا(من): چیه باور نمیکنی برو از خودش بپرس !بعدشم این شلوار به آدم عصبانی مثل تو نمیخوره !
جی هوب :چی!
میخواست یه سیلی بخوابونه تو صورتم که از پشت شوگا دستشو گرفت .
جی هوپ: شوگا!
شوگا:جی هوپ آروم باش اون تازه وارده و در ضمن ببخشید من این شلوار رو اشتباهی دادم بهش ازش عصبانی نشو
جی هوپ : شوگا !باورم نمیشه !چرا 
تانیا(من): آیییییییی 
هردوشون بهم نگاه کردن جی هوپ از شدت عصبانی بودن جوری دستمو فشار داده بود که جای انگشتاش رو دستم افتاده بود .
جی هوپ :من اصن ازت خوشم نمیاد دختره ی عوضی نیومده مایه ی دردسر شدی. و ازاتاق رفت بیرون .
شوگا: دستتو بده بمن !درد داری؟
و ...........

---
نظراتونو کامنت کنین❤

we-story-weblog#

we

پست 💜

Hwwhshe Hwwhshe Hwwhshe · 1399/10/13 16:22 ·

از تمام داستان ها دیدن کنید .

داستان های ترسناک و  عاشقانه هم قرار گرفته .

داستان های کوتاه اما تاثیر گذار.

😍😍😍

توجه کنید

Hwwhshe Hwwhshe Hwwhshe · 1399/10/13 16:11 ·

هلو گایز برای دیدن تمام داستان ها از قسمت برچسب ها جست و جو کنید اگه پیدا نکردین اطلاع بدین 😇

در قسمت همه برچسب ها جست و جو کنین پیدا نکردین اطلاع بدین 

فایتینگ❤